دوباره تنگ شد این دل... ولی برای خودم دلم گرفت از این قلب تیره ی سنگی کجاست آن دل خاکی و بی ریای خودم؟ کجاست جبهه و سنگر، کجاست چفیه ی من؟ و خلوتی ز کمیل و من و خدای خودم شبانه چیدن فانوس استجابت را ز روی شاخه ی نیلوفر دعای خودم عجیب! آن پل پیکار گر خودم بودم که می زدم تنه بر مرگ با رضای خودم نمی شد، آه! که باشم دوباره جای خودم؟ نه، دیگر آن خود دیروزی ام نخواهم شد اگرچه باز بیافتم به دست و پای خودم کبوتران سبک پر ز خویش کوچیدند منم فقط که فرو مانده در هوای خودم (شاعر رو نمیشناسم)
برای گریه های یکریز و های های خودم
خودم نیم که خودم در شلمچه جاماندست
نوشته شده در چهارشنبه 90/10/21ساعت
7:56 عصر توسط نظرات ( ) | |
Design By : Pichak |