در لا به لای خارهای جوانی سوسوی مهربانی را چشیدم. در اعماق زلالی رود تنهایی را نفس کشدم. آه، کجاست آسمان، پر از ستاره های وفا. لیلی وار بر مجنون عاشق شدم و تو را در آرامش دشت صفا بوئیدم. با تمام حس کودکی ام لذت را از بزرگی روحت آموختم. در شمیم عشق غرق شدم و دانستم که با تو بودن بر دریا دویدن است. دانستم چیدن ستاره محال است در آغوش کشیدن آفتاب خیال، و بوئیدن ماه رؤیایی بیش نیست که در ذهنم پروراندم. برو، ای زیباترین ستاره، گرم ترین آفتاب و رؤیایی ترین ماه، خیال انگیزترین رؤیا به زیباترین کلبه عشق! و گمنامی مرا در افکارت به گورستان خاطراتی بفرست که بازنگشتنی است. با تو بودن برایم رنگین کمانی از بخت و اقبال بود که شاید راهش را گم کرده بود، رنگین کمانی که از آسمان زندگی ام محو شد و این آسمان دیگر بارانی نخواهد داشت تا به دنبالش رنگین کمانی از تو را دوباره حس کند. کاش من نیز همراه این رنگین کمان می شدم از این آسمان محو می شدم تا بدون رنگین کمان تو حتی بودن را هم حس نکنم.
Design By : Pichak |