سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فانی


دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند...

دلم تنگ است برای دوباره دیدنت آقا جان ...

ما را بپذیر ...

ای تماشایی ترین مخلوق خاکی در زمین

آسمانی می شوم وقتی نگاهت می کنم



برای رساندن خواهشمان به دفتر مولا با موج وبلاگی "سایبری‌ها دیدار با رهبری...

برای رساندن خواهشمان به دفتر مولا با موج وبلاگی "سایبری‌ها دیدار با رهبری را می‌خواهند" همراه شده و با درج این مطلب یا مطلب دیگری ترجیحا با همین عنوان در وبلاگ خود به این موج بپیوندید. برای ثبت نام کلیک کنید


توجه **********توجه ***********توجه


 به اطلاع ان دسته از عزیزانی که در وبلاگ شاهد و یا در وبلاگ بزمانه جهت دیدار آقا ثبت نام کردند و حتی انهایی که هنوز ثبت نام نکردند، می رساند که:
طی پیگیری های صورت گرفته با دفتر آقا (البته با تلاش و کوشش دوستان ما از پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی - پاونا) قرار بر این شد که لیست اطلاعات کاملتری از دوستان (جهت صدور کارت ورود) در یکی از وب‌سایت های موجود تهیه و بدین منظور استفاده گردد؛
لذا کسانی که مایلند ، باید زحمتی دوباره کشیده و در پاونا (پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی) به صورت کاملتری ثبت نام کنند.

برای ثبت نام کلیک کنید http://www.pw-arzeshi.com/didar.php

البته این نکات قابل ذکر است که :
1- این دیدار حتمی نشده است و در تلاشیم برای به ثمر رساندن آن، شما هم دعا کنید.
2- این دیدار قطعا برای ماه مبارک نخواهد شد
3- حمایت شما در این فضای مجازی از این دیدار کمک خواهد کرد به زودتر به نتیجه رسیدن آن، البته اگر خدا بخواهد!
4- لوگوی حمایتی دیدار برای نصب در وبلاگ شما اماده شده لطفا درج گردد.
5- دیگر اسامی ثبت نام شده ها در وبلاگ اضافه نخواهد شد و فقط ثبت نام در پاونا معتبر می باشد.
6- ... هر که دارد هوس دیدن ماه بسم الله ...
ما را از دعای خیر شبانگاهی و سحرگاهی خود محروم نسازی

برای امضای این طومار هم بیایید اینجا


نوشته شده در یکشنبه 90/5/30ساعت 7:53 عصر توسط نظرات ( ) | |

دیگر چاه همدمی ندارد در شب های تیره و تار

با که تقسیم کند تنهایی هایش را

دیگر با اشک های کدام مرد آسمانی خنک کند وجود داغ شده از بی وفایی هایش را

دیگر فریادی نیست تا درمان کند سکوت سرد چاه را

دوباره چاه و تنهایی

 دوباره چاه و سکوت

دوباره چاه و داغ بی وفایی ها

آه

چاه هم از نبودنت گریان است...


نوشته شده در جمعه 90/5/28ساعت 6:7 عصر توسط نظرات ( ) | |

می خواهم پاک شدن را

 

تولد دوباره را

پاکی کودکی ام را

می خواهم کودکی و بی قراری هایش را

مثل آینه

مثل رود

زلال و روان

در من که نگاه می کنی خودت را ببینی

آسمان را ببینی

صاف صاف

می خواهم موج بزند وجودم.

پاک که شدم اوج آسمان در من پیدا می شود.

می خواهم دوباره پیدا شدن را

پیدا که شدم بی قراری هایم معنا می شوند

و بی قراری هایم را می خواهم در آن پاکی و زلالی

که آسمان هم به پاکی من غبطه بخورد.

فرصتی می خواهم تا بیابم تمام خواسته هایم را.

از تو می خواهم که خواسته هایم را معنا دهی

 و بگذاری در ملکوت و اوج مهمانی ات درک کنم خواسته هایم را

 و روزی ام کنی تولدی شیرین را در افلاکی ترین شب های زمین

تا بنگارند این شب های قلم به دست برایم...

 


نوشته شده در جمعه 90/5/28ساعت 5:42 عصر توسط نظرات ( ) | |

 

در ملک ولا، امیر و مولا حسن است

فرمانده ى کشور تولا، حسن است

 هم جان محمداست و هم جان على است

هم قوت و قلب و جان زهرا، حسن است


نوشته شده در دوشنبه 90/5/24ساعت 6:13 عصر توسط نظرات ( ) | |

دلت می خواست که در آمدنت گریان باشیم

- بودیم

دیروز که با نگاهت درخواست "خداحافظی" داشتی

 ما شاخه گلی در باغچه دلمان برای تو کاشتیم

و سال ها به خون دل آب دادیم

دیروز

گل های آن شاخه را به رسم امانت با بوسه ای بر دستت

نثار قدم های پر برکتت کردیم

این گل و این بوسه - این گریه و آن لبخند

یادگار ما تا قیامت خدا.


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/12ساعت 12:33 عصر توسط نظرات ( ) | |

ساکن این قطارم : زندگی.

ساعت، نمی دانم چه ساعتی،

باشد تا به قول مادر بزرگ، خوش یمن باشد.

جایم بد نیست.

به قول سهراب، تکه نانی دارم و خرده هوشی ...

دنبال بهاری می گردم.

 بهاری خوش بو با عطر گل نرگس.

بهاری که تو در آن باشی

و امروز فهمیده ام اگر بهار در رگ های چهار فصل سال با تمام وجود جاری شود،

تو می آیی.


نوشته شده در یکشنبه 90/5/9ساعت 10:11 صبح توسط نظرات ( ) | |

جماعت!

کجا می رویم؟

چرا به زمین وآسمان بد می گوئیم؟

چرا از روزگار گله می کنیم؟

چرا تحمل خودمان را نداریم؟

چرا با لبخند بیگانه ایم؟

چرا غصه ها به جانمان چنگ انداخته؟

چرا از یکدیگر خسته ایم؟

چرا به آب و آسمان نگاه نمی کنیم؟

چرا انتظار بهار را نمی کشیم؟

چرا دیگر صورت هامان «ناظره» نیست؟

چرا چشم هامان «الی ربک ناظره» نیست؟

مگر فراموشمان شده زمین از آن خداست و «یورثها من یشاء من عباده» ؟

مگر فراموشمان شده «والعاقبة للمتقین»؟


نوشته شده در شنبه 90/5/8ساعت 7:24 عصر توسط نظرات ( ) | |

وقتی دلم برای شما تنگ می شود

چشمم ز گریه شفق رنگ می شود

این شیشه ی شکستنی ام یعنی دلم

قدری دگر که دیر کنی سنگ می شود

این که دگر چگونه ادامه دهم بگو

دارد دو پای زندگی ام لنگ می شود

سرگیجه ی ندیدن تو می کشد مرا

حق را به من بده که دلم تنگ می شود

گریه زیاد می کنم آخر در این دیار

گاهی عمل به خواسته ات ننگ می شود! 

آقا حدیث خوانده ام این اشک های من

از قبل با خود تو هماهنگ می شود

*****

فرهنگ ها به کوچه ی بن بست خورده اند

....این مهدویت است که فرهنگ می شود

مهدی عبدالکریمی


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/5ساعت 8:13 عصر توسط نظرات ( ) | |

Design By : Pichak